علی، معلم جوان طبق قولی که به پدرش داده است برای با سواد کردن مردم راهی یکی از نقاط دورافتاده و محروم ایران میشود. مردم روستا در آغاز خود را از علی که غریبه است دور میسازند، آنها از این بیم دارند که ببرکخان قاچاقچی معروف، از این رابطه با علی با پشتکاری که دارد رفته رفته مردم را بسوی خود میکشاند. قهوهچی ده که از ایادی ببرکخان است بر اثر آشنائی با اهداف انسانی معلم تحویل مییابد و او را به ساختن مدرسه تشویق میکند، با همیاری الهی، قهوهچی و شاگردش که به ظاهر لال اما در عمل مامور مبارزه با مواد مخدر است، ساختمان مدرسه شروع میشود. ببرکخان علاوه بر کارشکنی از نردیک شدن پسرش به معلم بیمناک است، سرانجام ببرک توسط مردم و با همکار ماموران مبارزه با مواد مخدر دستگیر میشود. برک خان که از اعما خود نادم است پیش از رفتن به زندان پسرش عزیز را به علی میسپارد تا از او فردی برای جامعه بسازد.