احلام، دختری خوزستانی که از کودکی زادگاهش را ترک کرده و به اهواز آمده، اکنون سال آخر پزشکی را در دانشگاه سپری میکند. او که به حکم قوانین عشیرهاش باید به همسری پسرعمویش فـَرحان درآید، عاشق استادش ـ دکتر پرویز است و استاد نیز دل در گرو عشق او دارد. احلام گرچه تفکر عشیرهای را مقدس و غیرقابل انکار میشمارد، نمیخواهد با پسرعموی ماهیگیر و بی سوادش که به قاچاق کالا مشغول است ازدواج کند اما ...