یک پسر ده ساله احساس ناخوشایند می کند وقتی که مادرش او را در منزل برای فرزندان خود قرار می دهد. او به یک خانه ی نگهداری می رود که در آن خانواده ی کارگران او را بیش از حد برای آنها می یابند. هنگامی که کودک بی رحم می یابد خانواده ها تصمیم می گیرند که از او بگریزند، او گربه دختر خود را در تلافی می کشد. او به خانه دیگری فرستاده می شود که توسط یک زوج سالمند مراقبت می شود. این پسر به مادر بزرگ همسرش می رود، که به پسر نابینا می رسد. نافرمانی عمدی او تا حدودی در محدوده جدید خود را کاهش می دهد، اما پس از پرتاب پیچ ها در اتومبیل از یک پل بازداشت شده است. این پسر تلاش می کند تا رد مادر خود را نادیده بگیرد و تلاش کند تا خود تصویر خود را در این نمایشنامه دوران کودکی تقویت کند.