سرگروهبان "مختار" متمور کشف ماجرای قتل ژاندارم (سرپرست قبلی امنیت) دهکده میشود. ابتدا اهالی دهکده به او اعتماد نمیکنند و از او وحشت دارند. پس از حوادثی "حجت" خواهرزاده گروهبان مرتکب قتل میشود و چون قصد دارد از طریق مرز فرار کند وسلهی سرگروهبان زخمی میگردد. مردم وقتی وظیفهشناسی سرگروهبان را میبینند، واقعیت قتل ژاندارم را فاش میکنند.