مهدی نوجوان دوازده ساله ای است که فاصله بین خانه و مدرسه را با عدم مقررات عابر پیاده و همه قوانین راهنمایی و رانندگی طی می کند او در خانه و مدرسه تحت فشار یک سری نظم های تحمیلی است و مجبور است بسیاری از بایدها و نبایدهای پدر و مادر و اولیای مدرسه را بپذیرد، اما در فاصله خانه تا مدرسه هیچ کس نیست تا این بایدها و نبایدها را به وی تحمیل کند و او هر طور که خود مایل است رفتار می کند و دردسرهای زیادی برای عابرین، رانندگان، مأموران راهنمایی و حتی خود می آفریند تا اینکه او با یکی از مأموران راهنمایی و رانندگی از دشمنی به دوستی می رسد و با عبوری خیال انگیز و رویایی از روی خط کشی عابر پیاده سمفونی تهران را می نوازد.