مینا و سینا زوج مرفهی هستند که اکنون تصمیم به جدایی گرفتهاند. مینا که نویسنده است و اخیراً مقالهای درباره حقوق زنان نوشته، به دوستانش میگوید که به زودی به آزادی دست پیدا خواهد کرد. مادر مینا و برخی از دوستانش با جدایی او از شوهرش مخالف هستند، اما به رغم همه پندها و اندرزها، او و شوهرش راهی محضر میشوند. در محضر، مینا با دختر جوانی که هم نام اوست آشنا میشود که نمیخواهد با مرد جوانی به نام ناصر که پدرش برای او انتخاب کرده ازدواج کند. دختر جوان در دستشویی محضر تصمیم می گیرد با تیغ خود را بکشد اما مینا سرمی رسد و از پلکان اضطراری ساختمان او را فراری میدهد...