سروان کلالی، عضو قدیمی حزب توده ایران، پس از آزادی از زندان تصمیم می گیرد کیمرام رهبر سابق سازمان نظامی حزب را که خیانت کرده و حال نیز رئیس کانون حزب رستاخیز کارخانه ذوب آهن اصفهان است به قتل برساند. او تصمیم خود رادر کوران انقلاب عملی می کند و پس از گذشت سال ها همسر و دخترش را ملاقات کند.