"صفرعلی" روستایی سادهدل، یکبار اتفاقی "فخرالملوک" زن ثروتمند تهرانی را از مرگ نجات میدهد و او هم بعدها خواهرزادههایش "مهران" و "مهناز" را که توطئهی مرگش را چیده بودند از ارث محروم و صفرعلی را واث خود معرفی میکند. وکیل فخرالملوک، صفرعلی را از موضوع مطلع میکند. در این حال مهران و مهناز به حیلههای متعددی متوسل میشوند و بالاخره او را میدزدند. با عملیات به موقع همسر صفرعلی و وارد شدن به موقع پلیس در ماجرا، مجرمین گرفتار میشوند و صفرعلی نیز ثروت فخرالملوک را به امور خیریه بخشیده و خود با همسر و فرزندش زندگی آرام گذشته را در روستایش از سر میگیرد.