در یک روستا که ساکنان آن با پرورش گاومیش زندگی را میگذرانند، محلی وجود دارد که بین مردم به جزیرهی ارواح معروف است. پسربچهای که پدرش به خاطر کشتن گاومیش یکی از اهالی با درگیریهایی روبرو شده همیشه در رؤیاهایش در این جزیره سوداگرانی را میبیند که پارچههای رنگین و عتیقه میفروشند. این رؤیا پسرک را به سوی جزیرهی ارواح میکشاند و در آنجاست که واقعیت امر را در مییابد.