مرد جوان به هنگام حفر زمین، به کوزهی عتیقهای برخورد میکند. به قصد فروش آن و نهایتاً ازدواج با دختر مورد علاقهاش راهی شهر میشود. کوزه ارزش چندانی ندارد اما شیئ امانتی که نزد اوست ارزش فوقالعادهای دارد. دلالهای عتیقه که پی به ارزش آن بردهاند، با حیله قصد تصاحب شیئ را میکنند؛ اما جوان مقاومت میکند. امانتداری او بهایی گزاف دارد.