"امیر" دانشجویی تهرانی برای رسیدن به آرامش به روستا نزد پدرش و مادرش بازمیگردد. در آنجا شیفتهی دختری از یک خانوادهی مرفه با نام "ترانه" میشود. مادر ترانه، "نیکتاج" نیز خواستار امیر است با اینحال با ورود آدمهای شهری روستا آرامشش را از دست میدهد و در پایان همهی آدمها به نحوی از دست میروند.