"محسن" خردسال به توصیه مادرش، توسط پدرش راهی پرورشگاه میشود. محسن در پرورشگاه با کودکی شیطان به نام "ناصر" آشنا شده و با او از پرورشگاه فرار میکنند و از آن پس آواره و ولگرد میشوند. عاقبت محسن و ناصر سرقت و تبهکاری است تا جائیکه وقتی محسن تصمیم به ترک این کار میگیرد تا بتواند با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند. همکارانش مانع میشوند درگیریهایشان سبب میشود که در پایان همه گرفتار پلیس شوند.