ای عشق همه بهانه از توست پیرمرد فرزانه واری در یکی از مسیرهای اتوبوس شرکت واحد به تنهایی در اتوبوس واگذارده و رها شده است، راننده اتوبوس پس از ناکامی در اولین تلاش نوع دوستانه برای کمک به پیرمرد، خود مصمم به پیدا کردن و به خانه رساندن او می شود. دیر هنگام شب، که راننده اتوبوس خانه پیرمرد را یافته است، آخرین روز حیات فاخر و شکوهمند، سالمند ایرانی (خدا باور) عشقمند را، تجربه کرده است و در چرخه آخر راننده (نیز) هم، به اشتیاق و طلب، پایکوب فردای عشق باوری است. همین و یا علی مدد