استوار «نایب» مامور خدمت در محلهای نزدیک به فرودگاه و مورد احترام و علاقه اهالی محله است. دختر استوار، «فرنگیس»، مورد محبت جوان دوچرخهساز محله، «مهدی» است. «حسنقصاب» نیز به فرنگیس توجه دارد. پرواز کبوترها باعث سقوط هواپیمایی میشود و دولت، دستور از بین بردن کبوترها را میدهد و استوار نایب ناچار از انجام وظیفه است. اهالی محله با او نامهربان میشوند و در همین زمان، حسنقصاب با توطئه، قتل زنی را متوجه مهدی میکند و استوار با پیگیری، قاتل را شناسایی کرده و باعث آزادی مهدی میشود. نایب بازنشسته شده و گروهبان «حسنی» جای او را میگیرد که روحیهای کاملا مغایر نایب دارد. با توطئهچینی گروه حسنقصاب، در روز امراسم ازدواج مهدی و فرنگیس، گروهبان حسنی وارد خانه نایب شده تا کبوترهایی را که در خانه او لانه کردهاند از بین ببرد. نایب کوشش میکند کبوترها را فرار دهد و در جریان این عملیات، اگرچه موفق میشود کبوترها را آزاد کند، اما خود طی تثادفی با اتومبیلٰ درمیگذرد.