«جان رمبو» (استالون)، در بازگشت از ملاقات با آخرين عضو واحد خدمتش در جنگ ويتنام (که در اثر سرطان فوت کرده)، سرخورده و بي هدف در شهر پرسه مي زند. کلانتر شهر «ويل تيزل» (دنهي) او را بازداشت مي کند. ضرب و شتم معاون کلانتر، باث مي شود «رمبو» طغيان کند. او که کاماندوي حرفه اي است، از دست تعقيب کنندگانش مي گريزد و به جنگل پناه مي برد...