"واله" بیشتر اوقاتش را به فعالیتهای ضد رژیم و پیگیری عملیات گروه سیاسی خود اختصاص داده و زمان چندانی را برای پرداختن به خانواده و زندگیش ندارد. او برای اینکه همسر پا به ماهش را در بیمارستان بستری کند، چون پول لازم را ندارد ناچار ساعتش را به عنوان ودیعه به صندوق میدهد. و بعد هم همسرش که انتظار برای بازگشت واله را جهت بردن او و نوزادش به خانه، بیهوده میداند، از بیمارستان میگریزد و سپس درمییابد که همسرش در جریان یک درگیری با ماموران امنیتی گرفتار شده است. زن شدائد را بدور از وسوسههای اطرافیان تحمل میکند و واله نیز در زندان علیرغم تحمل شکنجه مشکلات، نسبت به جهانبینی و گرایشهای سیاسیاش به تردید میرسد. ولی همفکرانش برای تبلیغ افکارشان به یک قربانی نیاز دارند و از او میخواهند که بر تردیدش فائق آمده و در طریق راهی که دارند، مرگ را پذیرا شود، واله در زندان بحث و گفتگوهایش با دوست مبارز و ضد رژیم خود را که در یک گروه مذهبی فعالیت دارد، بخاطر میآورد و در پایان به سوی مرگ میرود بیآنکه به خواستههای همفکرانش عنایتی داشته باشد.