چهار دوست قدیمی در مسیر بازگشت از اسکی به تخته سنگی که مثل خنجر در لبه پرتگاهی فرو رفته است گیر میدهند. گیر آنها هم این است که این تخته سنگ باید بیفتد. به مرور افراد دیگری هم از آشنا و غریبه به جمع آنها اضافه میشود. جالب اینکه همه آنها هم به تخته سنگ گیر میدهند. بالاخره این گیر باعث میشود پای یکی از چهار دوست زخمی شود و دوست دیگرشان آنقدر عصبانی می شود که بصورت جدی تصمیم به انداختن سنگ میکند حتی اگر لازم باشد شب را همانجا بماند. تخته سنگ عاقبت میافتد.