در یکی از روستاهای جنوب ایران که مورد هجوم گرازها قرار گرفته، «شیرک» پسر چهارده سالهای که پدرش را در حملهی گرازها از دست داده، میخواهد به کار دشتبانی بپردازد و به جنگ گرازها برود... با تلاش فراوان و با کمک دوستش «کریم»، سگی تربیت میکند و میکوشد نزد «حاج خالو» دشتبان پیر و با تجربه با رموز دشتبانی آشنا شود. مادرش که سخت با این اقدام او مخالف است و آن را خطرناک میداند، رفتهرفته رضایت میدهد و «شیرک» مشغول کار میشود؛ ولی از آنجا که مایل است هر چه زودتر با گرازها رو در رو شود، تعالیم «حاج خالو» را نادیده میگیرد؛ تا اینکه «حاج خالو» او را از کلبهی خود بیرون میکند و...