هنگام موشکباران تهران، خانهای بر اثر برخورد موشک ویران شده و دچار حریق میگردد. از اهالی این خانه تنها دختر پانزدهسالهای زنده میماند که صورتش سوخته و به وضع کریهی درآمده است. دختر دچار بحران شدید روحی میشود. او را به بیمارستان میبرند. خانم دکتری که معالجهی او را بر عهده میگیرد با مقاومت و لجاجت دختر روبرو میگردد تا اینکه خانم دکتر داستان زندگی خود را که شبیه زندگی دختر است، برای او تعریف میکند. دختر با شنیدن سرگذشت زندگی خانم دکتر رفته رفته آرام میگیرد و آمادهی معالجه و بازگشت به زندگی میشود.