اوورنس، اسپانیا، 1940. هر بار که النا قفل درب، او اسرار خود را قفل می کند. شوهرش ریکاردو سالها با بچه هایش (النیتا و لورنزو) مخفیانه در خانه اش پنهان کرده و تلاش می کند تا آزار و اذیت را از بین ببرد. سالوادور، یک کشیش که پس از مبارزه در مقابل، اشتباه گرفته، در اروسانس به معنوی بازگشته است.