"علی" به عنوان سرباز احتیاط احضار میشود تا به جبهههای جنگ فرستاده شود. او که سرگرم زندگی عادی اش است، در جبهه با انسانهایی روبرو میشود که آمال و آرزوهایی سوای او دارند، با این حال خود را در جایی دور از خطر_آشپزخانه_ مشغول میکند. اما مندرجاٌ، معنی نبرد با دشمن را درک و با گذشتهاش قطع رابطه میکند. علی پس از شهادت دوست پاسدارش به درک کاملی از اوضاع رسیده و به نقش حقیقی خود به عنوان یک سرباز پی میبرد.