امیدوار کارمند دقیق و مورد بانک است.همهی دلخوشی و افتخاراوپسری است که دور از او در سال آخر دانشکده ی حقوق مشغول تحصیل است.امیدوار به لحاظ شایستگی هایش به ریاست بانک منصوب میشود.جمشید-همکار امیدوار- این پست را شایسته ی خود میداند و سخت به توفیق های امیدوار حسادت میورزد.اولین ماموریت امیدوار در پست جدید دریافت جواهرات امانتی خانم متمولی در آبادان است.جمشید با طرح نقشه ای مردی در لباس مبدل به سراغ زن آبادانی میفرستد.زمانی امیدوار به آبادان میرسد که سرقت صورت گرفته است و امیدوار که آنها را می بیند به تعقیبشان میپردازد و یکی از آنها که خود را شبیه او ساخته است با اتومبیل برخورد میکند و بر اثر شدت تصادم درمیگذرد.و دزد دیگر دستگیر میشود.دزد در بازجوییها کلامی به زبان نمیآورد و خبرها حکایت از سرقت جواهرات و مرگ امیدوارـ بعنوان یکی از سارقین میکند.امیدوار که روی بازگشت به خانه و کارش را ندارد ناپدید می شود.سالها بعد دزد جواهرات از زندان آزاد و برای دریافت سهم خود به جمشید مراجعه میکند.امیدوار که او را میبیند بلافاصله میشناسد و به تعقیبش میپردازد و اینبار اتهام جدیدی پیدا میکند.قتل.جمشید که نمی خواهد سهم سارق تازه آزاد شده را بپردازد او را به قتل رسانده و وانمود میکند امیدوار مرتکب این قتل شده است.دادستان دادگاه پسر خود امیدوار زمانی که درمییابدپدرش بیگناه است وکالت او را قبول کرده و ترتیب ثبوت بیگناهی-آزادی-اعادهی حیثیت و احترام پدرش را فراهم میآورد.