«ایرج» کارگر عضو حزب توده، پس از دستگیری سران حزب، جهت پناهندگی و به امید یافتن یار قدیمی خود به شوروی فرار میکند. اما در آنجا با توطئهی تازهای روبرو میشود و سرخورده از رفیق قدیمی خود تصمیم میگیرد به وطن بازگردد. او از زندان کا.گ.ب میگریزد و به کمک یکی از دوستانش به طرف مرز حرکت میکند. برخورد دو دوست قدیمی و دو دشمن فعلی و تلاش او برای گذشتن از پل مرزی، ماجرایی تازه میآفریند...