"مهری" و "امیر" بدنبال اختلافاتی از یکدیگر جدا میشوندف در حالی که کودک خردسال دارند. سالها بعد در تعقیب رویاهایش به سراب رسیده، در جریان انقلاب اندیشهاش صیقل میخورد و به دنبال سعادت خانواده، همسر و فرزندش برمیآید و سرانجام آنها را مییابد اما امیر او را نمیپذیرد. کودک که مهر مادری را دریافته، برای یافتن او از خانه میگریزد و چون بیمار است، نهایتاٌ به بیمارستان منتقل میشود. مهری و امیر در جستجوی پر از التهابشان، یکبار دیگر، کنار کودکی که هر دوی آنها را کنار خود میخواهد، بهم میرسند. سرانجام امیر، مهری را میبخشد و بدین ترتیب زندگی تازهای آغاز میشود.