اکبر منافی یک رزمنده قدیمی است که برخلاف دیگر رزمندگان که جایگاه و مقامی قابلتوجه دارند، حالا دارد بلیت اتوبوس میفروشد. همواره فکری که او را آزار میدهد این است که همرزم قدیمیاش را با دستهای خودش کشته است. پس پیش پدر دوست شهریاش میرود و ادعا میکند که قاتل پسرش است...