«قدرت» پس از سالها به روستایش باز میگردد و تصمیم میگیرد با دختر مورد علاقهاش «تلی» ازدواج کند. «تلی» برای او از زندان دیوها در محل تخت سلیمان میگوید که «قدرت» آن را به شوخی میگیرد و حتی وقتی در شب عروسیاش «تلی» مفقود میشود، «قدرت» حاضر نیست «زندان دیو» را بپذیرد. تا سالها بعد، زمانی که «قدرت» به سالهای پیری رسیده است، ردّی از «تلی» به دست میآورد و در جستجوی او به «زندان دیو» در تپههای تخت سلیمان میرسد و پس از درگیری با دیوها، موجب رهایی «تلی» و آشنایان دیگر میشود...