"رضا" که خود را به دیوانگی زده است به اتفاق دوستش بدون اطلاع مسئولین از تیمارستان خارج میشود و بعد به کارخانهای دستبرد میزند.از سوی دیگر "فرخ" جوان نویسندهای که بسیار شباهت به او دارد، به منظور تحقیق دربارهی زندگی دیوانهها به تیمارستان میآید و در تیمارستان جایش با رضا عوض میشود.از طرف دیگر رضا وارد زندگی اشرافی نویسنده میشود.او بعد از چندی عاشق نامزد نویسنده "فرنگیس" میشود و قصد تحویل پولها را دارد که دوستانش او را در دام انداخته به شدت مجروح میکنند و پولها را میربایند.رضا بی رمق سعی میکند که با موتور، خود را به فرنگیس برساند و چون حال عادی ندارد با یک کامیون شهرداری تصادف میکند و کشته میشود