داستان درباره اردشیر، سرایدار یک مدرسه است که همراه خانوادهاش برنامه ریزی کرده تا مراسم عروسی پسرش را شب عید در مدرسه برگزار کند، اما ناگهان حکم بازنشستگی او میآید و خانواده باید مدرسه را تخلیه کنند، همین مسئله باعث میشود تا برنامه ریزی خانواده به هم بریزد، اما همه آنها دست به دست هم میدهند تا مشکلات را پشت سر بگذارند و مراسم را برگزار کنند.