در آغاز انقلاب، زمانی که مردم با شور و اشتیاق یپایان به استقبال آزادی زندانیان سیاسی میشتابند، «اد» پس از سیزده سال از زندان آزاد میشود. او صاحب فرزندی است به نام «رسول» که در زمان دستگیریاش، 8 سال داشت و اینک باید بیست و یک ساله باشد. جهاد برای دیدار یگانه فرزندش به خانه میرود؛ محلی که رسول را به زن صاحبخانه سپرده است. زن به او میگوید که از پسرش، ماههاست که خبری ندارد جهاد برای یافتن رسول به جستجو میپردازد. با دوستانش ملاقات میکند و سرانجام یکی از دوستان رسول که کارگر چاپخانه است، این حقیقت را بیان میکند که رسول یکی از مبارزین انقلابی بوده و به وسیله چهار مامور ساواک به طرز فجیعی به قتل ررسیده است. جهاد با انگیزه انتقام، در برخوردهایی، هر یک از چهار ساواکی را یافته و به قتل میرساند.