«احمد» بعد از سالها دوری از وطن و خسته از زندگی در خارج از کشور، به زادگاهش برمیگردد و مشتاقانه به دیدار تنها فرزندش «علی» میشتابد... «پروانه» همسر سابق «احمد» با مرد نااهلی به نام «کریم» ازدواج کرده و در کارخانهای برای گذراندن زندگی مشغول کار است. «احمد» به دیدار «پروانه» میرود تا بتواند «علی» را ببیند و «پروانه» به تصور اینکه «احمد» قصد دارد فرزندش را از او جدا کند، با این امر مخالفت میکند. «کریم» از این فرصت بهرهبرداری کرده و سعی میکند با گرفتن پول، پدر و پسر را به هم برساند...