زن سالهاست که به تنهائی سرپرستی سه فرزندش را به عهده دارد، با کار و تلاش شبانه روزی سعی میکند زندگی خوب و سالمی برای فرزندانش فراهم آورد. او میخواهد دختر بزرگش را به خانه بفرستد و حالا در تدارک فراهم کردن جهیزیه است که مرد از راه میرسد. او در جواب پرسشها و گلایههای خانوادهاش سعی میکند به هر طریقی شده غیبت چهار سالهاش را توجیه نماید. زن به خاطر انسجام خانواده و علاقه فرزندانش به پدر میپذیرد بار دیگر همه مشکلاتی که مرد به علت اعتیادش به وجود میآورد با او زندگی میکند. به امید اینکه سلامتش را بدست بیاورد و پدر ایدهآلی برای فرزندانش باشد. مرد دوباره همهچیز را بهم میریزد و زن به خاطر حفظ خانواده با تمام توان مقاومت میکند... و این آغاز ماجرا است.