مردی که به خاط شرایط نامساعد اجتماعی به دزدی کشیده شده است، در بازگشت از اهواز، در قطار با نویسندهای که چمدانی در دست دارد آشنا میشود، دزد به خیال آنکه پول یا شیئی گران قیمت درون چمدان است، در یک فرصت مناسب چمدان را میرباید، اما فقط مقداری کاغذ در آن مییابد و آنها را در زبالهدانی میریزد، در حالی که نویسنده برای پید کردن چمدانش بدنبال او میگردد. دزد و نویسنده با هم روبرو میشوند و دزد با پیگیری یادداشتهای نویسنده را که روزهای پایانی زندگیش را میگذراند سرانجام یافته و سعی میکند آخرین خواسته او را که انتشار آنهاست، برآورده سازد.