صفر علی با دنبال کردن درآمد بیشتر به همراه همسرش مهبوح و پدرش به تهران سفر می کند. در آنجا او با یک پسر به نام خلیل آشنا می شود که به نظر می رسد درست مانند او و بسیار غنی است. گرچه او ازدواج کرده است، خلیل بیشتر وقت خود را در کلاب شبانه گذر می کند. او نیز صفر علی را دارد خلیل مخفیانه سعی می کند به مهبوبه برود. پس از یک سری رویدادها، صفر علی برگشت به تهران و بازگشت به روستای خود با همسرش.