مرتضی پسرانی است که اخیرا پدرش را از دست داده و با مادرش زندگی کرده است. او مشکلات شنوایی دارد و از سمعک استفاده می کند. هنگامی که معلم جدید بعد از مدتی به مدرسه می رسد، به اشتباه فکر می کند که معلم با مادرش در عشق است و شایعات به سوء ظن او افزوده می شود. این افکار شروع به ذبح کردن می کند و بر زندگی او تأثیر می گذارد. این زمانی است که مادرش تلاش می کند او را به نور برساند و به او آموزش دهد تا همه چیز را بهتر ببیند. او به او می آموزد که در آن او باید کمک کند وقتی که او در معرض مشکل است و چگونه باید یاد بگیرد که عشق ...