مرد جوانی در بازگشت به زادگاهش با کارخانه دار بزرگ شهر ازدواج کرده است. مرد جوان ناامید و سرخورده کارگاه کوچک چوببری پدر را به کار میاندازد. این کارگاه به زودی زنگ خطر را برای کارخانهدار بزرگ به صدا در میآورد کارخانهدار وقتی نمیتواند مرد جوان را راضی به همکاری با خود کند، کارگاهش را به آتش میکشد اما چندی بعد به طور مرموزی درمیگذرد و پلیس هم نمیتواند برگهای علیه مرد جوان پیدا کند و او را آزاد میکند. دختر کارخانهدار مرد جوان را با تیر میزند و در همین زمان متهم اصلی پیدایش میشود و دختر کارخانهدار برای جبران صدمهای که به مرد زده است به او نزدیک میشود و در نتیجه عشقی بینشان به وجود میآید. همسر کارخانهدار (نامزد قبلی مرد جوان) با صحنهسازی یکبار دیگر مرد را گرفتار قانون میکند ولی به زودی معلوم میشود که عمل همسر کارخانهدار از روی حسادت بوده و به علاوه کشف میشود که در واقع خود او قاتل شوهر است.