هکتور یک مرد معمولی است که به تازگی خانه ای را به اتفاق همسرش اجاره کرده. روزی او با استفاده از دوربین یک دختر برهنه را در جنگل می بیند، و وقتی خودش را به آنجا می رساند دختر را روی تخته سنگی پیدا می کند، اما ناگهان مردی که با یک باند صورتی چهره اش را پوشانده، یک قیچی را در بازوی هکتور فرو می کند و ...