در یک اردوگاه نیروهای ناتو، نازی ها کلبه ها را از مرز قرار داده اند تا هر تونل فرار باید بلند باشد. یکی از افسران بریتانیایی ایده ای را برای راه اندازی روزانه یک ماساژ عادی با استفاده از یک اسب وحشی می گیرد: آنها می توانند آن را در نزدیکی مرز قرار داده و از زیر آن تونل شروع کنند. او و دو نفر دیگر با این وسیله از اردوگاه فرار می کنند و برنامه ای برای ایجاد سوئد خنثی می کنند. برای انجام این کار، آنها نه تنها باید بدون هیچ گونه سوء ظن ناامید شوند، بلکه یک بیگانه از یک کشور خنثی یا اشغالگر پیدا خواهند کرد که مایل و قادر به کمک به آنها خواهد بود.