"امیر اسدخان" قصد دارد دو پسرش "فریدون" و "فرخ" را کهمعتاد هستند نجات دهد. با تهمیداتی هر دو را به خانه میکشاند و در اتاقی زندانی میکند تا ناچار از ترکاعتیاد خود شوند. اما آندو به هر طریق ممکن، مواد مخدر لازم را به دست میآورند. در شب عروسی "فرخ" بر اثر جنون ناشی از خماری همسرش "فروغ" را که همیشه به او بدبین بوده میکشد و خود نیز دست به انتحار میزند.