لوسیا یک پیشخدمت جوان در یک رستوران در مرکز مادرید است. پس از از دست دادن دوست پسری که مدتهاست او نویسنده است، به دنبال یک جزیره آرام و مستقل مدیترانه ای پناه می برد. لوسیا در فضای هوای تازه و خیره کننده خورشید غوطه ور می شود، لکیا شروع به کشف گوشه های تاریک روابط گذشته خود می کند، مثل اینکه آنها ردای ممنوعه ای از رمان هایی هستند که نویسنده اکنون از راه دور، اجازه می دهد تا او را بخواند.