"عزیز" قاچاقچی سرخوردهایست که تازه از زندان آزاد شده است.عزیز که به جهت شرارتهایش به "عزیز قرقی" معروف شده است در ماجرایی قسم میخورد که از آن پس آدم معتدلی باشد.وی به زادگاهش اراک میرود و در آنجا با رانندهای دوست میشود.رانندهی کامیون خواهری دارد که عزیز به او علاقمند میگردد.در این حال مشکلات زیادی بر عزیز میگذرد.اما او مقاومت میکند، سرانجام عزیز یکبار دیگر به همان خصلت قدیمی خود روی کرده و جتی تا پای آدمکشی هم پیش میرود.اما به زودی با توانائی عزیز کارها روبراه میشود . بالاخره با دختر مورد علاقهاش ازدواج میکند.