هاروی، محقق خصوصی تردید کننده، قصد دارد با دوست دخترش ازدواج کند تا زمانی که استخدام شود تا یک پرونده زنا را حل کند و متوجه شویم که زن فرانسوی با همسرش فریب خورده است. هاروی از دست داده و محروم شده، کار خود را رها کرده و در حال خستگی و زمان کورکورانه ای کورکورانه است. در همین حال، کتیا، یک زن یهودی از سنت پترزبورگ، پس از پاسخ به یک آگهی از یک سازمان بین المللی دوستیابی، وارد سیدنی می شود. اما به جای عشق، او در حال رسیدن داماد آینده نگر او را می بیند. کتیا در یک شهر خارج از کشور به سر می برد و هیچ کس به آن نمی پیوندد، کتیا با Ethan ملاقات می کند، یک مرد متاهل و بهترین دوست هاروی. اتان به زودی نقشه ای برای کشف راهی برای نگهداری کتیا در کشور بدون همسرش میریام کشف این امر می کند. اتان با راه حل کامل می آید: او هری را به اندازه کافی پول می دهد تا شروع به نوشتن رمان کند که همیشه آرزو دارد، اگر موافقت کند با کاتیا ازدواج کند. هاروی با این ایده از بین می رود. ازدواج اتان تنها نمونه ای بود که عشق می تواند صادقانه بماند. با این حال، از آنجایی که او پول لازم برای شروع این کتاب را دارد، با تمسخر موافق است که اجازه دهد Katia حرکت کند. اما به زودی این «ازدواج راحتی» چیزی جز چیزی نیست جز اینکه، همانطور که میریام درمورد روابط آینده می آموزد و بسیار خوشحال است که بهترین شوهرش دوستی تا به آخر کسی را پیدا کرده است، او اصرار دارد عروسی را به یک عادت بزرگ تبدیل کند. ناگزیر، دوستی اتان و هاروی تست شده و احساسات پنهان بین هاروی و کتیا وجود دارد. در میان تمام حوادث برنامه ریزی عروسی، هر کس تعجب می کند، آیا این راهی برای پیدا کردن عشق واقعی است؟