«اصلان»، تنها پسر عطار خوشنام شهر، بر اثر شرارتهای فراوانش ناچار از مهاجرت میشود. «اصلان» که به سبب حمایت و محبتهای بیرویه والدینش، از خودراضی و بیمنطق پرورش یافته، در غربت تجارت تازهای مییابد و میآموزد که در صحنه زندگی، اندیشه، پایداری و اخلاق را سرمشق قرار دهد. «اصلان» در بازگشت، انسان دیگری است و زندگی تازهای را نزد خانوادهاش آغاز میکند.