«حمید» به اتفاق خانوادهی خود در تبریز زندگی میکند. او قصد دارد برای چاپ کتابش به تهران سفر کند. قبل از حرکت نامهای از برادرش «بهروز» که سالهاست در آمریکا به سر میبرد، به دستش میرسد. در تهران برادر دیگرش «سعید» در حال فروش خانه و اثاثیه است و تصمیم گرفته از ایران مهاجرت کند. «حمید» نامهی «بهروز» را که حاکی از آخرین موقعیت اوست، به «سعید» میدهد...