بیبی سلیمه، مامای پیر و محبوب روستای تازهآباد بالاخره پس از سالها انتظار نوبت سفرش به خانه خدا فرا میرسد. بیبی در حال خداحافظی و حلالیتطلبی از اهالی ده است که خبر میرسد اجازه سفر ندارد ... هیچ کس نمیخواهد این خبر تلخ را به بیبی بدهد ... و تنها مش کریم است که حاضر به چنین کاری میشود چون میخواهد خودش اولین حاجی روستا باشد . از سوی دیگر بچهها و نصیر ساده دل، تصمیم میگیرند بیبی را به مراد دل برسانند و خودشان او را به مکه ببرند.