در کویر، یکی از روستاهای اطراف رودبار، جوان بنّایی به خواستگاری دختری میرود. خانوادهی دختر با این ازدواج موافق نیستند، چون جوان خواستگار خانهای ندارد. تصادفاً همان شب خواستگاری، زلزلهای رخ میدهد و خانههای مردم را خراب میکند. جوان رنجیده خاطر به رغم وقوع حادثهای این چنین دلخراش، خوشحال است، چون میبیند از لحاظ مسکن با همهی مردم وضعیتی یکسان دارد. شاید به همین دلیل در پایان مراسم شب هفت، دوباره به خواستگاری دختر مورد نظرش میرود...