"شیرین" با جوان مرموزی به نام "امید" ازدواج میکند. وی پس از ازدواج درمییابد که او صاحب ثروت زیادی است. در خانهی امید سایهی همسر قبلیاش "فروغ" به عنوان زنی زیبا و با شخصیت همه جا بر او سنگینی میکند. گرچه امید معتقد است که فروغ هرگز باز نخواهد گشت. یک روز جسدی از دریا گرفته میشود و امید اعتراف میکند برخلاف آنچه که دربارهی نجابت فروغ میگفتهاند او زنی هوسباز و کامجو بوده و وسیلهی خود او کشته شده است. پس از تحقیقات پلیس آشکار میشود که فروغ به خاطر بیماری احتمالی سرطان، قصد خودکشی داشته اما پسرعمویش به طمع فروغ او را کشته و در دریا غرق کرده است. بدین ترتیب شیرین با امید زندگی تازهای را آغاز میکند.