"آقا سیدعبدی" گورکن دزفولی دائماٌ همشهریانش را تشویق میکند که خود و خانوادهشان را از شهری که دائماٌ مورد هجوم موشک عراقیهاست، خارج سازند. اما اهالی توجهی به عقیده او ندارند و معتقد به استقامت هستند. در یک حمله موشکی تازه، دختر آقا سید عبدی و فرزندانش (در غیاب دامادش که در جبهه بسر میبرد) شهید میشوند و مطمئن میسازد که بایستی از دزفول خارج شد. اما به لحاظ برخوردش با ایثار، از خود گذشتگی و پایداری مردم، متدرجاٌ در تصمیمش در خروج از شهر، دچار تردید شده و قصد ماندن در شهر را میکند ولی در یک حمله موشکی دشمن، شهید میشود.