آنجلا زندگی می کند در وسط چشم انداز ویران استرالیا، آنگلا منتظر تمام زندگی اش است. انتظار می رود که دوست پسر او از ارتش بازگردد و ازدواج کند، منتظر مادر شدن است، منتظر است تا زندگی اش آغاز شود. در بازگشت دوست پسر وی، وی آنجلا را در اطراف دور و بر خود قرار می دهد، دوستانش با بارداری های ناخواسته، ازدواج های ناامید و مشاغل مبهم و متوجه می شوند که او نمی تواند بقیه زندگی اش را در یک شهر کوچک بدون آینده بگذراند. همانطور که می خواهد برای بازگشت به ارتش آماده شود و مادرش آماده می شود تا با یک مرد دیگر حرکت کند، آنجلا تصمیم می گیرد که زندگی اش را برای همیشه تغییر دهد.