عمر یک افسر پلیس است. پس از مرگ نایب او درد زیادی را متحمل می شود. سیبل، بدن نجیب عمر در بالای صخره، در ماشین کنار یک مرد کسب و کار نسبتا قدیمی و غنی یافت شد. عمر متوجه می شود که پس از شوک مرگ ناگهانی او و اتهامات تقلب او بر او، متوجه می شود که قاتل مشکوک او بیشتر است. او تصمیم می گیرد که او هر کاری را انجام دهد تا قاتل نایب او را پیدا کند و برای همه ثابت کند که او از او تقلب نکرده است. از سوی دیگر، الیف، فرزند متوسط سه دختر احمد و زرین، پدرش را به قتل می رساند، جایی که بدنش در همان خودروی نیاوران عمر یافت شد. در حالی که هنوز هم بعد از مرگ پدرش گریه می کند، الیف توسط مردان خطرناک تهدید می شود تا میلیون ها دلار الماس را که پدرش به سرقت رفته بود، به دست آورد تا تمام بدهی های خود را که خانواده اش از آن آگاه نبود، بیابد. پس از اینکه Elif متوجه می شود که پدرش در صنعت بازار سیاه مشغول فعالیت است، او با کارهای نادرست پدرش مشغول به کار می شود و با عمار همکاری می کند، هر دو آنها ناامید می شوند تا متوجه شوند که چه کسی مسئول قتل هر دو دوست است آنهایی که آنها کمی می دانند که رهبر این صنعت مردی است که الیف به عنوان عموی او می بیند. مردی که همه اسرار خود را می داند و مردی است که همیشه یک قدم جلوتر از الیف و عمر است.