رعنا دختر مردی به نام سنایی از صابون پزهای قدیمی تهران است. رعنا برادری به نام منصور دارد. پس از چندی مردی به نام دانایی که دبیر آموزش و پرورش است به خواستگاری رعنا میآید و با وجود مخالفتهای منصور با او ازدواج میکند، اما پس از گذشت مدت زمانی دانایی به خاطر شرکت در فعالیتهای سیاسی دستگیر و روانه زندان و کشته میشود. پس از سالها پسر رعنا که به شدت درگیر انقلاب اسلامی و مبارزه با رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ است، در یک درگیری خیابانی مفقود میشود. رعنا و دخترش به دنبال یافتن او هستند که ماجراهایی از گذشته دوباره باز و زنده میشود.